لاهوتی (غزلیات)/ریاکاران
تو کاندر بزم وصلی، درد هجران را چه می دانی، |
|
تو کاندر پیش جانانی، غم جان را چه می دانی. |
تمام عمر خود ای خواجه، جز راحت ندیدستی، |
|
تو قدر زحمت مزدور و دهقان را چه می دانی. |
فقط وجدان تو پول است و آن را داری، ای دارا، |
|
تو دیگر معنی و مفهوم وجدان را چه می دانی. |
همه محصول دهقانی به انبار تو می ریزد، |
|
تو دیگر، ای توانگر، قیمت نان را چه می دانی. |
تو کاندر خانه، هم سنجاب و خز، هم پوستین داری، |
|
تن عریان و سرمای زمستان را چه می دانی. |
تو را روحیست پاک، ای رنجبر، در جامۀ تقوی |
|
فساد زاهد آلوده دامان را چه می دانی. |
تو را با نام دین خوابانده در گهوارۀ غفلت، |
|
تقلب های این شیخ مسلمان را چه می دانی. |
به جلد سگ، هزاران گرگ دارد شاه در گله، |
|
خیانت کردن اینگونه چوپان را چه می دانی. |
تو، ای زحمتکش اقلیم شورا، در امان هستی. |
|
فشار ملک و بیداد اعیان را چه می دانی. |
تو را، ای مدعی، چون نیست احساسات لاهوتی، |
|
غم زحمتکشان خاک ایران را چه می دانی. |
نظرات شما عزیزان:


برچسبها: